آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

آرتامهر نی نی ناز ما

پسر پسر قند عسل 2 تا پسر

وای هنوز باورم نمیشه که گل پسرام قند عسلام که الهی فداشون بشم 2 تا شدن وایییییییی من مامان 2 تا پسر شیطون بلا شدم که میخوان با هم از در و دیوار برن بالا و صدای بازیشون و خنده هاشون و شیطنت هاشون خونه رو پر کنه وای که با تمام قلب و روحم عاشقه جفتشونم و واسه اومدن داداش اریامهر لحظه شماری میکنم ............ امروز بعد از ظهر با اینکه بابا مجید میخواست بره ماموریت رفتیم سونو اریامهر که تمام اونجا رو گداشته بود روی سرش و مدام شیطنت و بازی میکرد بعد که نوبت ما شد خانوادگی رفتیم تو و هر سه تامون مشتاق دیدن روی ماه نی نی کوچولومون بویم وای که الهی قربونش برم یه دستش توی دهنش بود و یکی رو چشمش صدای قلبش هم سه تاییمون رو هیجان زده کرده بود وووو ...
6 بهمن 1390

فردا صبح داداشی میاد

عزیز دله مامانی نمیدونم چطوری میتونم لحظات امشب رو که فردا داداشی بدنیا میاد رو واست بگم امشب نگاهم به تو یه نگاه عمیق و پر معنا بود نمیدونم فهمیدی یا نه امشب عشقم به تو توی لحظه لحظه های زندگی جاری بود دیشبم تا صبح هزار بار بیدار شدم و دستت رو تو خواب بوس کردم ....... قشنگ مامان اخه تو این 3 سال و 3 ماه گذشته حتی یه شب هم از هم جدا نبودیم هر شب هزار بار بوسیدمت و بوییدمت و قصه تعریف کردم و تا چشمای نازت روی هم رفتن حالا فردا شب تو بیمارستان نمیدونم چطوری خوابم میبره ........ عزیز دلم منو ببخش که تو این 9 ماه بارداری گذشته نتونستم باهات خوب بازی کنیم بدو بدو کنیم و مجبور بودم کمتر بغلت کنم قربونت برم مامانی که چقدر صبوری کردی واسه داداش دار ش...
6 بهمن 1390

روز تولد داداشی

روز 18 ابان فرشته کوچولوی بانمکی به جمع سه نفره خانواده ما پیوست ... صبح خیلی زود با بابا مجید و خاله زهرا رفتیم بیمارستان سجاد انگار تاریخ داشت دوباره تکرار میشد تو بیمارستان سجاد همون اتاق و همون پرستار ها و پرسنل روز خیلی قشنگ برفی بود حسابی برف باریده بود و کاملا همه جا سفید پوش بود ساعت ده دقیقه به نه صبح داداش جونت بدنیا اومد یه داداش با مزه تپلی با وزن 3800 و قد 51 سانت به جمع ما پیوست وای که چه روزای شادی با وجود شما دو تا وروجک در انتظار ماست .... بعد از ساعت ملاقاتی تو با مامان جی اومدی قبلش بهت گفته بودم میرم تا نی نی رو بیارم و امادگی داشتی وقتی اومدی تو اتاق با تعجب به همه جا نگاه کردی و بهم گفتی تو اینجا چیکار میکنی خیلی متعجب ب...
6 بهمن 1390
1